دلنوشتهای درمانگر از جنس آتش درون
دلنوشتهای درمانگر از جنس آتش درون
امشب قلم در دستم نمینویسد، گریه میکند.
شاید از بس واژههایی نوشتم که از من نبودند.
از بس که از ترس داوری دیگران، حقیقت خود را پنهان کردم.
اما امشب میگذارم واژهها آزاد شوند…
بگذار خودم را لو دهند.
بگذار بگویند خستهام، شکستهام، ولی هنوز عاشقم.
نوشتن برایم شده است شفای خاموش.
هر جمله، بخشی از زخم را میبندد،
و هر اشک، مرکبی تازه میسازد برای ادامهی راه.
در این مسیرِ آرام و تدریجیِ کوچینگ درون،
آموختم که نوشتن یعنی گوش دادن —
گوش دادن به نجواهای درونی که سالها در سکوت، منتظر قلم مانده بودند.
من دیگر نمینویسم تا دیده شوم؛
مینویسم تا خود را ببینم.
و شاید روزی، از دل همین دیدن،
کسی دیگر نیز آرام گیرد.
علیاصغر سوادکوهی
نوشته شده در 14 مهر 1404
توسط
علیاصغر سوادکوهی
همچنین بخوانید...
دیدگاه خود را بنویسید