سبد خرید
{{item.quantity}}
تعداد را بنویسید. بیش‌تر از 0 بنویسید. کم‌تر از {{item.product.variant.max + 1}} بنویسید.
{{item.promotion_discount|number}} تومان تخفیف
{{item.total|number}} تومان
مبلغ قابل پرداخت
{{model.subtotal|number}} تومان
ثبت سفارش
سبد خرید شما خالی است
کلاس‌هایی بی‌پنجره، روح‌هایی بی‌پناه

کلاس‌هایی بی‌پنجره، روح‌هایی بی‌پناه

کلاس‌هایی بی‌پنجره، روح‌هایی بی‌پناه

من، معلمی هستم که روزی به عشقِ آموختن وارد کلاس شدم،

اما حالا هر صبح، وقتی در را باز می‌کنم،

با چشمانی روبه‌رو می‌شوم که بیش از درس، به معنا نیاز دارند.

در چهره‌ی شاگردانم رنج و درد را می‌بینم، خشم را، خاموشی را.

کسانی که در جنگی نانوشته بزرگ شده‌اند؛

جنگِ فقر، بی‌عدالتی، تحقیر، و بی‌اعتمادی.

در دنیایی که مدرک را می‌فهمد، اما درد و رنج را نه.

اینجا در این کلاس، عشق غریبه است.

سیستم می‌خواهد من درس بدهم، نه زندگی.

می‌خواهد نمره بدهم، نه معنا.

اما من چگونه در برابر روح‌هایی که از درون جراحت دارند و زخمی‌اند،

از قاعده‌ی مجهول‌ماندن در جمله انگلیسی حرف بزنم؟

من به آن‌ها مولانا، سعدی، حافظ، شکسپیر و باب دیلن را درس می‌دهم،

چون شعر، راهی است برای فرار از مرزهای سیمانی مدرسه.

چون موسیقی، زبانی است که زخم را ترجمه می‌کند.

چون شعر، همان چیزی است که از دلِ درد، دانایی می‌زاید.

من از انتخاب می‌گویم،

چون تنها آن‌کس که با توانایی انتخاب داشته باشد،

می‌تواند معنای زندگی را بفهمد.

انتخاب برای شاگردان من، غریبه نیست!

در لحظه لحظه زندگی آنان جاری است،

و من از «حق انتخاب» می‌گویم،

در جهانی که آن‌ها باور کرده‌اند هیچ انتخابی ندارند.

اما چه دردناک است،

که انسانی خود را اسیر جغرافیای تولدش بداند،

نه خالق مسیرش.

من به آن‌ها می‌گویم:

حتی اگر دنیا شما را در قفس انداخته،

می‌توانید انتخاب کنید که پرواز را در خیال تمرین کنید.

من از کوچینگ نمی‌گویم، اما زندگی را کوچ می‌کنم.

از فلسفه حرف نمی‌زنم، اما فلسفه در هر نگاه جاری است.

درسی که می‌دهم نه در کتاب است،

نه در نمره، نه در سیستم.

بلکه در لحظه‌ای‌ست که یکی از آن‌ها برای نخستین بار باور می‌کند:

«من می‌توانم تغییری باشم در جهانی که مرا ندیده است.»

اینجا، در این کلاس بی‌پنجره،

ما با واژه‌ها نمی‌جنگیم، با ناامیدی می‌جنگیم.

ما با معادلات پیچیده کاری نداریم،

ما معادله‌ی ساده‌ی انسان بودن را مرور می‌کنیم.

و اگر روزی از این دنیا بروم،

دلم می‌خواهد بر سنگ مزارم بنویسند:

«او معلم بود..... و یاد داد که امید، تنها درسی‌ست که نباید تکرار شود.»

در جهانی که آموزش، به جای بیداری، خواب را نمره می‌دهد؛

معلم واقعی آن است که شاگرد را از مرز ترس عبور دهد،

تا خود، معلم زندگی خویش شود.

هر کودک، یک جهان است.

و هر جهان، تنها با یک جرقه‌ی عشق بیدار می‌شود.

علی اصغر سوادکوهی

18 آبان ماه 1404 ساعت 6 شب

علی‌اصغر سوادکوهی
نوشته شده در 18 آبان 1404 توسط علی‌اصغر سوادکوهی
اشتراک‌گذاری
همچنین بخوانید...

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
جستجو
برای جستجو در نوشته‌های وب‌سایت، کلمه‌ی کلیدی مورد نظر خود را بنویسید و بر روی دکمه کلیک کنید.
درباره‌ی نویسنده
درود و مهر بر شما
منم، علی‌اصغر سوادکوهی.
همین کلماتی که می‌خوانی و می‌شنوی،
صدای یک نویسنده.
نه تیمی دارم، نه استودیویی و نه ابزاری حرفه‌ای.
فقط منم، صدای من، قلم من، یک گوشی و یک لپ‌تاپ.
اما
درونم شوقی هست که هنوز خاموش نشده،
آتشی هست که هنوز گرمایش را باور دارم
و پیامی هست که باید به گوش دیگران برسد.
سال‌ها نوشتم، گفتم و سخنرانی کردم...
اما
بدون برنامه، بی‌هدف و بی‌دلیل روشن!
و گاهی برای رضایت این و آن و اکنون می‌بینم که خیلی چیزها را باختم...
اما
فکر می‌کنم اکنون هم دیر نیست، اگر عاشقانه و صادقانه آغاز کنم.
نه برای جلب توجه و رضایت دیگران،
بلکه برای رسالتی که از درون احساس می‌کنم و
برای حرف‌هایی که باید زده شوند.
می‌خواهم از نو بگویم
از نو بنویسم و از نو عمل کنم.
نه با ترس، نه با حسابگری دنیای بیرون،
بلکه با شوق و ذوق و درونی که فهمیده است هیچ چیز ارزشمندتر از «راستی» و «معنا» نیست.
شاید فرصتم کوتاه باشد،
شاید دنیا گوش ندهد،
اما
من می‌گویم و می‌نویسم
تا وقتی که نفس هست
تا وقتی که صدا هست
و به خودم می‌گویم:
«Never ever give up»
هرگز
هیچوقت
تسلیم نشو...
علی‌اصغر سوادکوهی

اطلاعات بیش‌تر
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
پست الکترونیکی را بنویسید.
ساخت فروشگاه توسط Portal.ir
دسته‌بندی کالاها