سبد خرید
{{item.quantity}}
تعداد را بنویسید. بیش‌تر از 0 بنویسید. کم‌تر از {{item.product.variant.max + 1}} بنویسید.
{{item.promotion_discount|number}} تومان تخفیف
{{item.total|number}} تومان
مبلغ قابل پرداخت
{{model.subtotal|number}} تومان
ثبت سفارش
سبد خرید شما خالی است
عشق سگی: آینه‌ای بر زخم‌های بشر مدرن با الهام از فیلم سینمایی عشق سگی (بخش اول)

عشق سگی: آینه‌ای بر زخم‌های بشر مدرن با الهام از فیلم سینمایی عشق سگی (بخش اول)

🔥عشق سگی: آینه‌ای بر زخم‌های بشر مدرن با الهام از فیلم سینمایی عشق سگی

(بخش اول)

تحلیل فلسفی، کوچینگی و انسان‌گرایانه از فیلم  Alejandro González Iñárritu

در جهانی که انسان‌ها با هم می‌جنگند، سگ‌ها فقط بازتابی از ما هستند.

و در جهانی که عشق، کالایی مصرفی شده است، حتی سگ‌ها هم قربانی می‌شوند تا ما خود را ببینیم.

🔥 عشقِ سگی؟

فیلم Amores Perros نامش را از دل تناقض برمی‌گیرد.

عشقی که سگی‌ست، و سگ‌هایی که عاشقانه وفادارند.

اما کدام یک انسانی‌ترند؟

انسان‌هایی که برای پول، قدرت، و غرور، همدیگر را می‌درند؟

یا سگ‌هایی که در چشم‌های خسته‌شان هنوز رگه‌ای از وفاداری، ترس و بی‌پناهی موج می‌زند؟

در صحنه‌ی نخست، وقتی سگ‌ها را برای شرط‌بندی به جان هم می‌اندازند، خشونت حیوانی را می‌بینیم که انسان آن را ساخته است.

سگ‌ها دشمن نیستند؛ آن‌ها تنها ابزارند.

آن‌ها آینه‌ی ما هستند.

ما در هیجان تماشای نبردشان، در واقع خود را تماشا می‌کنیم — انسان‌هایی که برای زنده ماندن، برای دیده شدن، برای پر کردن خلأ درون، یکدیگر را پاره می‌کنند.

🔥 سگ سیاهِ پیرمرد — چهره‌ی خشم بی‌نام بشر

در پایان، آن سگ سیاه که بی‌هیچ دلیلی دیگر سگ‌ها را می‌درد، نمادی از خود انسان است.

او زخمی‌ست، رهاشده، از انسان‌ها زخم خورده، و حالا زخم خود را به دیگران منتقل می‌کند.

همچنان که ما نیز در روابط‌مان، در عشق‌هامان، در خیابان‌ها و شبکه‌های اجتماعی، زخم‌های خود را تکثیر می‌کنیم.

پیرمرد، آن مبارز که حالا قاتلی حرفه­ای شده، آن وجدان خسته‌ی بشر، وقتی به خرابه بازمی‌گردد و آن کشتار را می‌بیند، در حقیقت با خودش روبرو می‌شود.

با هیولایی که خودش در درون پرورش داده.

و اشک او نه فقط برای سگ‌ها، که برای انسانیت ازدست‌رفته‌ی خودش است.

وقتی اسلحه را بر سر سگ می‌گذارد اما نمی‌کشد، یعنی هنوز ذره‌ای نور در دل تاریکی مانده است.

یعنی شاید هنوز امیدی به نجات باشد.

🔥 عشق و مرگ: دو چهره‌ی یک خدا

اینیاریتو در این فیلم، عشق را نه لطیف، که دردناک و حیوانی نشان می‌دهد.

چون عشق واقعی همیشه با رنج می‌آید.

عشقی که بدون مسئولیت است، فقط هوس است و عشقی که از ترس تنهایی زاده شود، فقط تکرار زخم است.

سه داستان فیلم عشق سگی، سه چهره از انسان مدرن‌اند:

- جوانی که برای پول و عشق می‌جنگد، اما خودش را در تصادف زندگی از دست می‌دهد.

- زنی زیبا که اسیر پوچی و تنهایی آپارتمان‌های شیشه‌ای است.

- پیرمردی تنها که در خرابه‌های شهر، دنبال بخشش است.

سه نسل از انسان‌ها، سه شکل از بی‌عشقی.

🔥 و ما چه؟

فیلم، آینه‌ای است برای ما که در جهان امروز، به جای عشق ورزیدن، حساب‌گری می‌کنیم.

به جای نوازش، تملک.

به جای ارتباط، معامله.

ما سگ‌ها را می‌کُشیم تا سرگرم شویم،

انسان‌ها را می‌رانیم تا احساس قدرت کنیم،

و بعد در سکوت شب، از تنهایی خود می‌گرییم.

🔥 کوچینگِ عشق و انسانیت

اگر بخواهیم از این فیلم درس کوچینگی بگیریم، باید بپرسیم:

در درون من، کدام سگ زخمی در حال زوزه کشیدن است؟

به جای جنگیدن با دیگران، چه می‌شود اگر دست بر سر همان زخم بکشم؟

چه زمانی از عشق، به عنوان پناهگاه زخم‌هایم استفاده کرده‌ام نه به عنوان حضور آگاهانه؟

و آخرین سؤال: آیا هنوز می‌توانم مثل پیرمرد، اسلحه را زمین بگذارم و اشک بریزم، بی‌هیچ نفرتی؟

🔥 عشق واقعی: مهربانی بدون مالکیت

عشق واقعی، نه مسابقه است، نه معامله، نه نمایش.

عشق، آن لحظه است که می‌بخشی، که زخم دیگری را لمس می‌کنی بی‌آنکه قضاوتش کنی، که می‌مانی حتی وقتی هیچ‌کس نمانده است.

شاید امروز، در این جهان بی‌در و پیکر، بزرگ‌ترین انقلاب، نه سیاسی است و نه اقتصادی؛

بلکه انقلاب عشق و شفقت است.

شاید زمان آن رسیده که هر کدام از ما، به‌جای اینکه سگ‌های درونمان را به جنگ بفرستیم، نجاتشان دهیم.

🧩 پیام اگزیستانسیال:

در لحظه‌ای که انسان قادر است بکشد اما انتخاب می‌کند نبخشد، نشانه‌ی ضعف است؛

اما در لحظه‌ای که می‌تواند بکشد و انتخاب می‌کند که ببخشد تا چرخه‌ی خشونت را متوقف کند، آن‌گاه انسان می‌شود.

🌱 جمع‌بندی کوچینگی و معنوی

سه صحنه، سه مرحله‌ی تحول انسان‌اند:

ردیف
مرحله
نماد
معنای درونی
1
خشونت بیرونی
مسابقه‌ی سگ‌ها
خشونتی که از بیرون بر ما تحمیل   می‌شود
2
خشونت درونی
سگ سیاه در خرابه
زخم‌هایی که درون ما نهادینه   می‌شود


3
آگاهی
و رهایی
اشک پیرمرد
لحظه‌ی   بخشش، خودشناسی و قطع چرخه‌ی خشونت 

🪞تمرین تأملی

۱. در زندگی من، «مسابقه‌ی سگ‌ها» چگونه خود را نشان می‌دهد؟

در چه زمینه‌هایی، برای تأیید یا بقا، به جان دیگران افتاده‌ام؟

۲. آیا خشونتی درونی (قضاوت، خشم، سرزنش) در من ریشه کرده که بی‌آنکه بدانم، به دیگران منتقل می‌کنم؟

۳. اگر من جای پیرمرد بودم، آیا می‌توانستم ببخشم؟ یا ترجیح می‌دادم از رنج، انتقام بسازم؟

✨ نتیجه‌گیری

فیلم عشق سگی فریادی است علیه بی‌رحمی مدرن.

روایت سه زندگی که در ظاهر شکست می‌خورند، اما در عمق، یادمان می‌اندازند که:

«تا وقتی هنوز اشک می‌ریزیم، هنوز انسانیم.»

نویسنده: علی اصغر سوادکوهی

29 مهرماه 1404

توجه:

یک نکته ­ی انسانی و اخلاقی برای شما انسان فهیم و فرهیخته: به حکم انسانیت و اخلاق این مطلب را کپی کنید و با ذکر منبع برای دیگران ارسال کنید.

منبع: سایت کوچینگ تحول آرام و تدریجی: www.cgtcoaching.ir



علی‌اصغر سوادکوهی
نوشته شده در 30 مهر 1404 توسط علی‌اصغر سوادکوهی
اشتراک‌گذاری
همچنین بخوانید...

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
جستجو
برای جستجو در نوشته‌های وب‌سایت، کلمه‌ی کلیدی مورد نظر خود را بنویسید و بر روی دکمه کلیک کنید.
درباره‌ی نویسنده
درود و مهر بر شما
منم، علی‌اصغر سوادکوهی.
همین کلماتی که می‌خوانی و می‌شنوی،
صدای یک نویسنده.
نه تیمی دارم، نه استودیویی و نه ابزاری حرفه‌ای.
فقط منم، صدای من، قلم من، یک گوشی و یک لپ‌تاپ.
اما
درونم شوقی هست که هنوز خاموش نشده،
آتشی هست که هنوز گرمایش را باور دارم
و پیامی هست که باید به گوش دیگران برسد.
سال‌ها نوشتم، گفتم و سخنرانی کردم...
اما
بدون برنامه، بی‌هدف و بی‌دلیل روشن!
و گاهی برای رضایت این و آن و اکنون می‌بینم که خیلی چیزها را باختم...
اما
فکر می‌کنم اکنون هم دیر نیست، اگر عاشقانه و صادقانه آغاز کنم.
نه برای جلب توجه و رضایت دیگران،
بلکه برای رسالتی که از درون احساس می‌کنم و
برای حرف‌هایی که باید زده شوند.
می‌خواهم از نو بگویم
از نو بنویسم و از نو عمل کنم.
نه با ترس، نه با حسابگری دنیای بیرون،
بلکه با شوق و ذوق و درونی که فهمیده است هیچ چیز ارزشمندتر از «راستی» و «معنا» نیست.
شاید فرصتم کوتاه باشد،
شاید دنیا گوش ندهد،
اما
من می‌گویم و می‌نویسم
تا وقتی که نفس هست
تا وقتی که صدا هست
و به خودم می‌گویم:
«Never ever give up»
هرگز
هیچوقت
تسلیم نشو...
علی‌اصغر سوادکوهی

اطلاعات بیش‌تر
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
پست الکترونیکی را بنویسید.
ساخت فروشگاه توسط Portal.ir
دسته‌بندی کالاها